ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2
  1. #1
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    محل سکونت
    آذربایجان
    نوشته ها
    1,517
    امتیازها
    49,406
    سطح
    100
    4,181
    ATA
    کاربر حرفه ای کامپیوتر

    خنده بر هر در بی درمان دواست

    قلیون وایرلس

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    دیالوگی كه امروز تو تاكسی شاهدش بودم (بین ۲ دختر) :
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    موبایلت داره زنگ میخوره گلم
    - اَه پیداش نمیكنم!!
    نكنه خونه جا گذاشتیش؟!!
    بعدشم بخاطر افراط در خنده ، راننده لطف کرد پیادم کرد
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    مرتضی احمدی اینگونه گفت: من همه بازیکنان شاهین و پرسپولیس را می‌شناسم و قدیمی‌ترین هوادار پرسپولیس هستم. فکر نمی‌کنم مسن‌تر از من کسی مانده باشد و این خاطره را هم شاید هیچکس نشنیده باشد.
    من کارمند راه‌آهن بودم. آن روز حقوق و مزایای خودم که 700 تومان می‌شد را گرفتم و از آنجا به جای خانه، یک راست به ورزشگاه رفتم تا بازی پرسپولیس با استقلال که آن زمان تاج بود را ببینم.
    دل توی دلم نبود، بازی که شروع شد گفتم یا ابوالفضل‌ (ع) هر گلی که پرسپولیس بزند صد تومان را صدقه کنار می‌گذارم. پرسپولیس گل اول را زد، صد تومان از آن جییب در آوردم و در جیب دیگر گذاشتم. گل دوم را هم زدند، اینکار را کردم. همینطور گل سوم، چهارم و پنجم هم زده شد. گل ششم که زده شد، گفتم: یا حضرت ابوالفضل (ع) غلط کردم، حداقل صد تومان برای خودم بگذار، من بدون پول چه کار کنم؟
    خاطره احمدی که به اینجا رسید، سالن از خنده منفجر شد ..

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    رفتم گلفروشی گفتم آقا این گل طبیعیه ؟؟؟
    .
    .
    .
    .
    .
    یه دختر بچه 7 ساله اونجا بود گفت نَ سزارینه !
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    به جون خودم من تا 15 سالگی فکر میکردم بچه ها رو لک لک ها از آسمون میارن
    - - - - - -- - - - - - - - - - - - - - - - -
    بچه های دهه 90 در راهن! اینم یکیشون! خدا بخیر کنه!

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

    این که چیزی نیس. پراید منم خودشو تعمیر میکنه. تو راه برام داستان هم میگه
    نون هم میره میخره
    - - - - - - - - - - - - - v- - - - - - - - - -
    بچه که بودم یه آبمیوه گیری داشتیم که وقتی روشنش میکردیم رسما رم میکرد و علاوه بر صدا و ویبره، میرفت یه دوری هم میزد تو آشپزخونه

    بعد بابام همش منو مامور میکرد اینو نیگر دارم تا خودش هویجا رو آب بگیره. دقیقن حس اون کارگرایی رو داشتم که آسفالت رو سوراخ میکنن
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    چه قیافه ای گرفته به خودش

    - - - - - - - - - -- - - - - - - -- -- - - - - - -- - -
    سوالاتی که فقط تو ایران پرسیده میشه

    - - - - - -- - - - -- - - - - - - - - - -- - -- - - - - - -

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -- - - - -- -- -
    اي تكنولوژي لطفا ديگه پيشرفت نكن
    پول نداريم بخريم دلمون ميسوزه

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    هنر نزد ایرانیان است و بس...

    رقص رنگ و نور در "مسجد نصیرالملک" شیراز

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    بیست سال بعد...
    این مادر به همراه سه فرزندش تصمیم گرفتن به مناسبت روز تولد پدر خانواده، یک عکس قدیمیشون رو آپگرید کنن و به عنوان هدیه تولد به پدرشون بدن. ایده جالبیه


    ____________
    منبع : free
  2. #2
    تاریخ عضویت
    2012/08/01
    محل سکونت
    نسیم city
    نوشته ها
    1,252
    امتیازها
    22,981
    سطح
    93
    2,105
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ata_se7en نمایش پست ها

    مرتضی احمدی اینگونه گفت: من همه بازیکنان شاهین و پرسپولیس را می‌شناسم و قدیمی‌ترین هوادار پرسپولیس هستم. فکر نمی‌کنم مسن‌تر از من کسی مانده باشد و این خاطره را هم شاید هیچکس نشنیده باشد.
    من کارمند راه‌آهن بودم. آن روز حقوق و مزایای خودم که 700 تومان می‌شد را گرفتم و از آنجا به جای خانه، یک راست به ورزشگاه رفتم تا بازی پرسپولیس با استقلال که آن زمان تاج بود را ببینم.
    دل توی دلم نبود، بازی که شروع شد گفتم یا ابوالفضل‌ (ع) هر گلی که پرسپولیس بزند صد تومان را صدقه کنار می‌گذارم. پرسپولیس گل اول را زد، صد تومان از آن جییب در آوردم و در جیب دیگر گذاشتم. گل دوم را هم زدند، اینکار را کردم. همینطور گل سوم، چهارم و پنجم هم زده شد. گل ششم که زده شد، گفتم: یا حضرت ابوالفضل (ع) غلط کردم، حداقل صد تومان برای خودم بگذار، من بدون پول چه کار کنم؟
    خاطره احمدی که به اینجا رسید، سالن از خنده منفجر شد ..

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -




    \m/\m/
    با این یکی حال کردم
    دستت مرسی
    البته اگه من مرتضی احمدی رو میدیدم بهش میگفتم:
    کاشکی میرفتی امروز هم یه 3 تا صدقه میزاشتی کنار!

نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •