ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 7 نخست 1234 ... آخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 70
  1. #11
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    محل سکونت
    GB
    نوشته ها
    2,304
    امتیازها
    159,072
    سطح
    100
    8,370
    کاربر انجمن
    بنده کلاس سوم ابتدایی بعد از مراسم صبحگاهی که رفتم کلاس دیدم کیفم رو دوشم نیست حس کردم کیفمو تو خیاط مدرسه جا گذاشتم با بچه های کلاس و معلمم کلا حیات رو زیر رو کردیم ولی خبری از کیف نبود با نامیدی رفتیم کلاس
    حول و حوش ساعت 9 هم مادر محترمه با کیف مذکور وارد مدرسه شده و معلم مربوطه هم یک نگاهی به ما کرد که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!
    همون سال هم یک بار در اثر بی حواسی با دمپایی ابری رفتم مدرسه!
  2. #12
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    نوشته ها
    7,035
    امتیازها
    174,286
    سطح
    100
    30,861
    کاربر فعال
    نقل قول نوشته اصلی توسط Beni7192 نمایش پست ها
    بنده کلاس سوم ابتدایی بعد از مراسم صبحگاهی که رفتم کلاس دیدم کیفم رو دوشم نیست حس کردم کیفمو تو خیاط مدرسه جا گذاشتم با بچه های کلاس و معلمم کلا حیات رو زیر رو کردیم ولی خبری از کیف نبود با نامیدی رفتیم کلاس
    حول و حوش ساعت 9 هم مادر محترمه با کیف مذکور وارد مدرسه شده و معلم مربوطه هم یک نگاهی به ما کرد که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه!
    همون سال هم یک بار در اثر بی حواسی با دمپایی ابری رفتم مدرسه!
    بهنام جان فکر کنم به حدی به علم و دانش علاقه مند بودی که سبک بال به سمت مدرسه سفر می کردی!
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    نوشته ها
    2,426
    امتیازها
    38,792
    سطح
    100
    6,649
    مشاور انجمن سخت افزار کامپیوتر
    نقل قول نوشته اصلی توسط iranmanoto نمایش پست ها
    حرف از دوستان شد!
    من یه دوست دارم که فامیلمون هم میشه ولی ما با هم خیلی دوستیم!!! اسمش رو نمیتونم بگم ولی با x خطابش میکنم!
    این دوست ما x یک روز تابستونی در حالی که کولر خونه روشنه بر میداره و دوشاخه کولر رو از برق میکشه و بعد دوشاخه تلفن رو میزنه به برق!!!!!!
    حالا اشتباه میشه دیگه مگه چیه!شاید خود منهم اشتباهی دوشاخه تلفن رو بزنم تو برق!
    ولی نه وقتی که دوشاخه کولر رو بکشم و دوشاخه تلفن رو بزنم جاش x-( x-( x-(
    این تو اون لحظه چه فکری کرده بود برام سواله؟/:)
    این x عزیز اینقدر از این کارها کرده که نگو و نپرس!!! تو آینده منتظر بقیش باشید!
    خب منم یه بار بچه بودم (فقط یه بار بچه بودم ! بار بعدی دیگه بچه نبودم) مخلص کلوم رادیو رو از برق کشیدم و تلفن رو زدم جاش این تلفن هم از اون تلفن قدیمی ها بود (اینا که میچرخونی شماره بگیرن) که یهو تلفن شروع به زنگ زدن با صدای بلند کرد ! منم با خونسردی تلفت رو برداشتم اما قطع نشد حالا که قطع نشد منم فرار کردم و دیگه نمیدونم بعد از چند ساعت تلفن از برق کشیده شد و سوخته تحولیل گرفته شد ! هنوزم که هنوزه نمیدونم کی زنگ زد و تلفن خونه رو خراب کرد!
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2013/02/01
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    159
    امتیازها
    6,699
    سطح
    53
    1,272
    کاربر انجمن
    یکبار میخواستم با دوستم برم مرکز خرید . اما دیر کردم ....خلاصه عجله عجله حاضر شدم ورفتم بیرون .سوار اتوبوس شدم دیدم همه دارن بهم پوزخند میزنن .پیش خودم گفتم مردم شادن واسه خودشون میخندن .رسیدم اونجا دوستم هنوز نرسیده بود با اعتماد به نفس نیم ساعت نشستم کنار در ورودی اما همه بازم بهم میخندیدن.خلاصه شک کردم یه نگاه دقیق به خودم کردم متوجه شدم ای وااااای مانتومو برعکس پوشیدم:-s از این مانتو ها بود که دکمه نداشت باید از سر بپوشی.... خلاصه بدو بدو رفتم توی مرکز خرید و یه مانتو فروشی پیدا کردم و گریه کردم گفتم میشه برم تو اتاق پرو؟؟ کلی خندید ولی اجازه داد برم مانتومو درست کنم ...خلاصه جز بدترین روزای زندگیم بود

    یه بارم که بچه بودم گیج خواب بودم میخواستم زنگ بزنم 119 ببینم ساعت چنده زنگ زدم 118 دیدم به جای ساعت گویا یکی گفت بفرمایید .منم هول شدم گفتم ببخشید خانم ساعت چنده؟ خیلی ضایع شدم دیگه:D
    زندگی با همه ی وسعت خویش* محفل ساکت غم خوردن نیست* حاصلش تن به قضا دادن نیست*زندگی جاری شدن است*از تماشاگه آغاز حیات تا بدان جای که خدا میداند*
  5. #15
    تاریخ عضویت
    2012/08/01
    محل سکونت
    نسیم city
    نوشته ها
    1,252
    امتیازها
    22,981
    سطح
    93
    2,105
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط VSH-REVOLVER نمایش پست ها
    خب منم یه بار بچه بودم (فقط یه بار بچه بودم ! بار بعدی دیگه بچه نبودم) مخلص کلوم رادیو رو از برق کشیدم و تلفن رو زدم جاش این تلفن هم از اون تلفن قدیمی ها بود (اینا که میچرخونی شماره بگیرن) که یهو تلفن شروع به زنگ زدن با صدای بلند کرد ! منم با خونسردی تلفت رو برداشتم اما قطع نشد حالا که قطع نشد منم فرار کردم و دیگه نمیدونم بعد از چند ساعت تلفن از برق کشیده شد و سوخته تحولیل گرفته شد ! هنوزم که هنوزه نمیدونم کی زنگ زد و تلفن خونه رو خراب کرد!
    حالا زیاد اشکال نداره! شما 1 بار بچه بودید!
    ولی این دوست من x بچه نیست! 17 سالشه! سر همون من هرزگاه دیونه میشم از کاراش!!!

  6. #16
    تاریخ عضویت
    2012/08/31
    نوشته ها
    1,119
    امتیازها
    17,851
    سطح
    85
    3,751
    کاربر حرفه ای کامپیوتر
    دم عيدي هوس ورزش به سرم زد پاشدم رفتم باشگاه كه بسته بود و گفتن كلا جمع شده!(تعطيل شده)
    از قضا ما رفتيم يه باشگاه ديگه معمولا قاعدش اينه كه اول خودتو جلوي آينه گرم مي كني(نرمش) بعد مري سراغ ورزش هاي سنگين.
    باشگاهه فوق العاده تميز بود و مثل الماس مي درخشيد.يه قسمتي داشت كه آينه بود و ما رفتيم جلوش تا نرمش كنيم!!! يكم كه كش و قوص اومديم ديدم دوستان بدنساز دارن به شدت از ما مي خندن! يكم فكر كردم مخم ياري نداد!!!:d بعد ديدم مثل اينكه خيلي ديگه دارن مي خندن! يه دفعه يكيشون دستمو گرفت و منو از تو آينه رد كرد!!!!!!!!!!:-"
    بله!!! آينه اي در كار نبود!!! ما وايساده بوديم جلوي ورودي يكي از سالنا داشتيم كش و قوص مي اومديم!:d يعني پوزم ........
    اين قدر ضايه شده بودم كه اصلا نتونستم سرم رو بلند كنم!!! كلا بدنسازي به ما نيومده!!!! ما بايد بريم كشكمونو بسابيم!

  7. #17
    تاریخ عضویت
    2012/08/24
    محل سکونت
    خوی
    نوشته ها
    854
    امتیازها
    4,820
    سطح
    44
    997
    کاربر انجمن
    یه بار کر کنم کلاس سوم ابتدایی بودم. معلم تو کلاس بود. کلاس هم ساکت بود. من یه دفعه عطسه ام اومد برای این که سر و صدا ایجاد نکنم دهنم رو بستم ولی این بار نمیدونم چرا هوا از بینیم بیرون نیومد و مستقیما از دهانم خارج شد! صدایی بس جالب در فضای کلاس حکم فرما شد! X_x
  8. #18
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    محل سکونت
    زمین خدا
    نوشته ها
    2,166
    امتیازها
    93,367
    سطح
    100
    10,392
    کاربر حرفه ای کامپیوتر

    Cool

    ما اون قدیما با بچه های محل گل کوچیک توی خیابون زیاد بازی می کردیم.
    اونم با توپ پلاستیکی دو لایه (بنفش البته!). لایه کردن هم داستان داشت برای خودش همیشه همه دوست داشتن
    این کارو بکنن! تازه داستان داشتیم که توپی که قراره لایه بشه رو کی بیاره؟ پول میذاشتیم رو هم و می رفتیم
    توپایی که جلوی آفتاب مونده بود و کم باد شده بودن رو با هزار التماس از فروشنده مثلاً 10 یا 5 تومن زیر قیمت بازار(!)
    می خریدیم!
    حالا سرتون رو درد نیارم، ما که تو خیابون بازی می کردیم، اما دشمن کم نداشتیم! همگی به لطف خدا بالای 90 سال!!
    پیر مرد و پیر زن!
    یه روز که داشتیم بازی می کردیم یکی از این دوستان 90 ساله که از قضا چشم دیدن ما رو هم نداشت تشریف آوردن
    و روی صندلی خودش که از این چهار پایه ای یا بود که خاصیت(!) جمع شدن داشت نشست!
    ما هم گفتیم خوب دیگه تموم بچه ها بازی رو جمع کنید!
    بازی رو جمع کردیم و داشتیم می رفتیم که یهو زد به سرم یه شوت کنم سمت رفیقم که کنار این بنده خدا(البته خدا بیامرز)
    ایستاده بود.
    گفتم فلانی بگیر توپووووووووووووووووو....
    یه شوت زدم و مثل کفتری که بره تو آسمون و نقطه بشه رفت آسمون هفتم!!
    چشمتون روز بد نبینه، آقا این توپ اومد پایین صاف خورد پس کله این بنده خدا!!!
    من و میگی چشمام شده بود اندازه پرتقال!
    تو نیم ثانیه سریع توپ و از جلوش برداشتیم و در رفتیم تا شب!!!
    دیگه یادم نیست چه اتفاقی تو محل افتاد!!!
    اما هنوز صحنه برخورد توپ با پس کله اون بنده خدا و حرکات موزونش تو خاطرم مونده!
    ehsannalizadeh
  9. #19
    تاریخ عضویت
    2012/05/30
    محل سکونت
    مشهد مقدس (متولد شیراز)
    نوشته ها
    1,318
    امتیازها
    21,139
    سطح
    91
    2,637
    کاربر انجمن
    بعدا سوتی های خودم رو هم میگم ولی این اعتراف دختر خاله هام داغ داغ

    من دو تا دختر خاله دو قلو دارم
    مدتی قبل اونها برای تدریس به یک آموزشگاه زبان مراجعه میکنند. تو آموزشگاه آقایی از اون ها میپرسه که اونجا چکار دارند. اونها هم با لحن خاصی میگن با شما کار نداریم و از اون آقا دور میشن و میرن پیش کسی که بهش معرفی شده بودن. اون فرد هم دختر خاله هام رو میفرسته دفتر رئیس. وارد دفتر که میشن چشماشون از تعجب گرد میشه؛ خب دیگه حتما فهمیدین که آقای رئیس کسی نبوده جز همون آقایی که اول میخواسته کمکشون کنه. از بقیه اتفاقات هم من خبری ندارم.
    خب تا اینجای داستان به کنار میرسیم سر قسمت هندی ماجرا
    یازدهم همین عیدی که گذشت مراسم عقد آقای رئیس با یکی از دختر خاله هام برگزار شد. :دی
    امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) :

    هر کس به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمن از خواب بیدار میشود.

    غررالکلم ص422
  10. #20
    تاریخ عضویت
    2013/02/27
    محل سکونت
    زمین خدا
    نوشته ها
    291
    امتیازها
    16,285
    سطح
    81
    825
    کاربر انجمن
    یادمه اولین روزی که رفتم کلاس مقدماتی کامپیوتر
    ماوس رو رو هوا گرفته بودم یعنی اولین باری بود که پشت کامپیوتر میشستم و ماوس رو رو هوا حرکت میدادم که یهو استاد اومد یواش بهم گفت ماوس رو بزار رو میز تا کار کنه!:d=))
صفحه 2 از 7 نخست 1234 ... آخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 70

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •