ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





صفحه 2 از 2 نخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 18 از 18
  1. #11
    تاریخ عضویت
    2012/11/23
    محل سکونت
    جمهوری اسلامی ایران
    نوشته ها
    320
    امتیازها
    8,132
    سطح
    60
    433
    کاربر انجمن
    بچه ها همه دوره ها یه طرف دوره دانشجویی یه طرف
    ترم اول سر کلاس مبانی علم حقوق استادمون یه مجله خاصی یه چیزی اورده بود که تمام آمار ایران رو داشت آمار دانشجوها و ... برای چند سال ایران توش بود
    بعد خلاصه خیلی چیزا ازش پرسیدن بچه ها منم گفتم زرنگی کنم یه سوال بپرسم که بعد ما پسرهای کلاس واسه خودمون به به چه چهی بزنیم یهو ضایع شدم به طرز بد
    گفتم استاد امسال کنکور چند نفر دختر و چند نفر پسر قبول شدن یه نگاه به آمارها کرد گفت اتفاقا امسال (سال 91) تعداد قبولی دختران در دانشگاه بیشتر از پسرها شده (یعنی یارو شدیم مثل چــــی)(~~)

    @};-@};- السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی @};-@};-

    این همه آب که جاریست نه اقیانوس است

    عرق شرم زمین است که سرباز کم است

    آن روز ها که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده خود کردند؛

    نکند این روزها که
    دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم


  2. #12
    تاریخ عضویت
    2013/06/30
    محل سکونت
    مشهد
    نوشته ها
    10
    امتیازها
    2,136
    سطح
    27
    65
    کاربر جدید
    ههههههههههههههههههههههههی یادش بخیر بخشید سلام
    روز اول دانشگاه بود و هیچ کدوم از دانشجو ها هم دیگه رو نمی شناختن توی هم همه ای که بود یه دفعه یه آقا که معلوم نیست از سر کدوم گذر اومده بود وارد کلاس شد بعد از سلام و احوال پرسی شروع کرد به حساب و کتاب پای تخته بعد از این که دوسه بار تخته رو پر کرد و نوشت یه دفعه برگشت گفت دو تا از آقایون کمر بند ندارن و سه تا از خانم ها جوراب پاشون نیست دستشونو ببرن بالا و دیدیم که چهار نفر دستشونو بردن بالا یه دفعه برگشت و با لحن مرموز گفت نه امکان نداره یه نفر دیگه از آقایون هست که کمربند نداره بعد یه نفر دیگه هم دستشو برد بالا. ما که همه انگشت به کله موندیم شما رو نمیدونم.:-??
    بعد که راجع به استادمون تحقیق کردیم فهمیدیم که اون پدر آمار ایرانه استاد بزرگ نیا
  3. #13
    تاریخ عضویت
    2012/11/28
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    95
    امتیازها
    6,890
    سطح
    54
    111
    کاربر انجمن
    یعنی فکر نمکنم کسی اینجور خاطره ای داشته باشه
    رو ز اول مدارس بود فکرش رو کنید در مقطع اول ابتدایی. . شیفت ما ظهر بود منم که هم تو خودم بودم هم یه کمی عصبی نمیدونم چرا شاید به خاطر شروع مدارس بود، نیست ذوق داشتیم:)) هیچی دیگه با صدای ناظم سر صف واسادیم هنوز از جلو نظام از دهن ناظم بیرون نیومده بود یه پسره یه دست زد پشت شونم من عصبی برگشتم روز اول مدارس همون دقیقه اولی یه مشت خوابوندم تو دهنش ، یعنی یادم نمیره همون دندون وسطش شکست و کل صف مدرسه ریخت به هم ، مارو کشون کشون بردن تو دفتر ناظم ، یه صدای نخراشیده ای گفت کفش و جورابتو در بیار ، داشت سکتم میزد که پسره با دهن پرخون اومد و گفت : هرچی که بود بخشیدمش دردو به جون خریدمش من هنوزم صمیمی ام من عاشق قدیمی ام:)) (این یه تیکه رو حیفم اومد ننویسم ) هیچی دیگه همه چی به خیر خوبی از بغل گوشم رد شد .
    گاهی به نگاهت نگاه كن

    انیشتین می‌گفت : « آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند. »
  4. #14
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    نوشته ها
    8,237
    امتیازها
    138,596
    سطح
    100
    28,160
    مشاور انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan.32 نمایش پست ها
    یعنی فکر نمکنم کسی اینجور خاطره ای داشته باشه
    رو ز اول مدارس بود فکرش رو کنید در مقطع اول ابتدایی. . شیفت ما ظهر بود منم که هم تو خودم بودم هم یه کمی عصبی نمیدونم چرا شاید به خاطر شروع مدارس بود، نیست ذوق داشتیم:)) هیچی دیگه با صدای ناظم سر صف واسادیم هنوز از جلو نظام از دهن ناظم بیرون نیومده بود یه پسره یه دست زد پشت شونم من عصبی برگشتم روز اول مدارس همون دقیقه اولی یه مشت خوابوندم تو دهنش ، یعنی یادم نمیره همون دندون وسطش شکست و کل صف مدرسه ریخت به هم ، مارو کشون کشون بردن تو دفتر ناظم ، یه صدای نخراشیده ای گفت کفش و جورابتو در بیار ، داشت سکتم میزد که پسره با دهن پرخون اومد و گفت : هرچی که بود بخشیدمش دردو به جون خریدمش من هنوزم صمیمی ام من عاشق قدیمی ام:)) (این یه تیکه رو حیفم اومد ننویسم ) هیچی دیگه همه چی به خیر خوبی از بغل گوشم رد شد .
    یه وقت ما رو نزنی احسان جان ؟!! هم استانی عزیز ! :))





  5. #15
    تاریخ عضویت
    2012/11/28
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    95
    امتیازها
    6,890
    سطح
    54
    111
    کاربر انجمن
    من کوچیک همه هم استانیاهم هستم مخصوصا فسایی های عزیز با لهجه شیرینشون . والا من که هر چی رفیق فسایی داشتم یه زور قلمبه تو بازوش خشک شده بود :-ss هوای مارو داشته باش رضا جون:x
    گاهی به نگاهت نگاه كن

    انیشتین می‌گفت : « آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند. »
  6. #16
    تاریخ عضویت
    2011/10/12
    نوشته ها
    8,237
    امتیازها
    138,596
    سطح
    100
    28,160
    مشاور انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan.32 نمایش پست ها
    من کوچیک همه هم استانیاهم هستم مخصوصا فسایی های عزیز با لهجه شیرینشون . والا من که هر چی رفیق فسایی داشتم یه زور قلمبه تو بازوش خشک شده بود :-ss هوای مارو داشته باش رضا جون:x
    مخلصم ! :x جای خالی منو توی این تاپیک پر کن احسان جان ! @};-





  7. #17
    تاریخ عضویت
    2013/03/18
    محل سکونت
    سیستان و بلوچستان(ایرانشهر)
    نوشته ها
    972
    امتیازها
    19,024
    سطح
    87
    1,973
    کاربر انجمن
    گفتن نداره ولی من رو باهزار سلام و صلوات بردن غیرانتفاعی
    ی درس نمره کم گرفتم ما رو بردن دفتر که تنبیه کنن :دی
    گفت یارو چند گرفتی من گفتم 9 طرف شنید 2 آقا به ازای هر نمره یکی زد باید یکی میزد دیدم نه داره هی میزنه گفتم من 9 گرفتم گفت 9 یا 2؟!!!!:))8->


  8. #18
    تاریخ عضویت
    2012/11/23
    محل سکونت
    جمهوری اسلامی ایران
    نوشته ها
    320
    امتیازها
    8,132
    سطح
    60
    433
    کاربر انجمن
    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan.32 نمایش پست ها
    یعنی فکر نمکنم کسی اینجور خاطره ای داشته باشه
    رو ز اول مدارس بود فکرش رو کنید در مقطع اول ابتدایی. . شیفت ما ظهر بود منم که هم تو خودم بودم هم یه کمی عصبی نمیدونم چرا شاید به خاطر شروع مدارس بود، نیست ذوق داشتیم:)) هیچی دیگه با صدای ناظم سر صف واسادیم هنوز از جلو نظام از دهن ناظم بیرون نیومده بود یه پسره یه دست زد پشت شونم من عصبی برگشتم روز اول مدارس همون دقیقه اولی یه مشت خوابوندم تو دهنش ، یعنی یادم نمیره همون دندون وسطش شکست و کل صف مدرسه ریخت به هم ، مارو کشون کشون بردن تو دفتر ناظم ، یه صدای نخراشیده ای گفت کفش و جورابتو در بیار ، داشت سکتم میزد که پسره با دهن پرخون اومد و گفت : هرچی که بود بخشیدمش دردو به جون خریدمش من هنوزم صمیمی ام من عاشق قدیمی ام:)) (این یه تیکه رو حیفم اومد ننویسم ) هیچی دیگه همه چی به خیر خوبی از بغل گوشم رد شد .
    احسان کلا تو خطرناکی
    خخخ

    @};-@};- السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی @};-@};-

    این همه آب که جاریست نه اقیانوس است

    عرق شرم زمین است که سرباز کم است

    آن روز ها که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده خود کردند؛

    نکند این روزها که
    دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم


صفحه 2 از 2 نخست 12
نمایش نتایج: از 11 به 18 از 18

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •