جست و جو:

"من خدا را دارم"
کوله بارم بر دوش، سفری می باید،
سفری بی همراه، گم شدن تا ته تنهایی محض!
نوایی با من گفت: هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی، تو بگو از ته دل،
"من خدا را دارم"
الا به ذکر الله تطمئن...

واااای امروز هوا چقدر گرم بود انگار از آسمون آتیش می بارید اینجا هوا 50 درچه بووووود فکر کنید....

بادا مباد گشت و مبادا به باد رفت
آیا ز یاد رفت و چرا در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

گفتند مهربانی را از که آموختی؟
گفت: از پسرکی که خورشید را سیاه می کشید تا پدرش زیر آفتاب نسوزد.

از خدا پرسید: اگر در سرتوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای، آرزو کردن چه سود دارد؟
خداوند خندید و گفت: شاید در سرنوشتت نوشته باشم؛ هر چه آرزو کرد!

نمی دونم چرا یه وقتایی آدم که میخواد اشتباهی رو جبران کنه یا کاری رو درست انجام بده هر کاری می کنه هر راهی که می ره دوباره یه سنگ جلو پاش میفته هر بار میگه این آخرین اشتباهه سنگو برمیدارم حواسمو جمع...

آرزوهایت را برآوده می کند آنکه آسمانی را می گریاند تا گلی بخندد.

باور کن دیدن هر بامداد اتفاق ساده ای نیست...
خوشایند است و تکرار ناپذیر، گنجشک ها بیخود شلوغش نمی کنند.