جست و جو:

من قهرمان قصه های بلاتکلیفم
و تو نباید از این عشق بترسی !


پاییزهایی که بر من گذشت
سکوت را به من آموخت ..


وگرنه تا امروز
هزار بار شکسته بودم .

حرف را می شود از حنجره بلعید و نگفت

وای اگر چشم بخواند سخن ناپیدا را

پاي بكوبيم و بر آريم دست--------خنده زنان ترك سر و جان كنيم


48017

امروز در جوان ترین سنی هستی که از امروز به بعد خواهی داشت... از زمانت درست استفاده کن

دوریم از هم !

مثل نزدیکی این روی سکه

با آن رویش...

این چنین نیست
کبوتر با کبوتر
باز با باز ... !




گاه
کبوتر با کبوتر
باز تنهاست ... !

47489

نازنين آمد و دستي به دل ما زد و رفت
پرده ي خلوت اينغمکده بالا زد و رفت
کنج تنهايي ما را به خيالي خوش کرد
خواب خورشيد به چشم شب يلدا زد و رفت
درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد
آتش شوق درين جان...

هنوزم همونی ... فقط یکم بی وفاتر...

47166

ما که شاه و بی بی بودیم، چیکار به سرباز داشتی...

خیال کنیم همه گفتنیها را گفته ایم
دیدنیها را دیده ایم
راهها را رفته ایم
خیال کنیم رسیده ایم
خیال کنیم همه را دوست داشته ایم
همگان ما را دوست داشته اند
عشق ورزیده ایم
بوسیده ایم
بوییده ایم...

منم اون شاخه غمی که تو دلم جوونه کرده
منو یاد خوبیه تو که دلو دیوونه کردهِ
منو رنگه مخمل شب منو برق صد ستاره
که تو عمق تیرگی ها باز تو رو یادم میاره
نباشی تو خاطرهِ من مثل اینکه زندگی نیست
مثل...

47031

هر کسی می تواند دانه های یک سیب را بشمارد
اما
تنها خداوند میتوانه سیب های یک دانه را بشمارد . . .

براي بدست آوردن چيز هايي که تا حالا نداشته ايم بايد تبديل به افرادي بشيم که تا حالا نبوده ايم

این روزا یه قاب عکس خالی ام
خالی ام نمیدونی چه حالی ام
عالی ام درست مثه یه دیوونه
دیوونه چرا رفتی از این خونه
نمی دونی بعد رفتنت چی شد
حتی آسمون ابری شد
می دونم برنمی گردی ولی خب ای کاش میشد...

Up برای این پست.

با تواَم روحِ زمستان خورده...باغِ ممنوعه‌ی باران خورده


ماهِ در برکه شناور شده‌ام...آخرین بوسه‌ی لب‌پَر شده‌ام


روح من،راهبه‌ی هرجایی...زن‌ترین قسمتِ این تنهایی


مسخِ آواره‌ترین...

قصه ما يه سفر بود
يه سفر تا خود رويا
تا ته يک شب روشن
سفري تا خود فردا
يه طرف گريز از تو
يه طرف به تو رسيدن
دل سپردن به يه رويا
خواب دست تورو ديدن
قصه رو از نو شروع کن
من به آخرش رسيدم

اشتباهاتم را دوست دارم، آنها همان تصميماتي هستند که خودم گرفته ام و نتيجه اش هرچه باشد مي پذيرم.
اشتباهاتم را گردن کسي نمي اندازم
مي پذيرم که انسانم و اشتباه مي کنم نه فرشته ام نه شيطان! و نه انسان...

46781

من باخت در یک جنگ کوچک را به قصد برد در یک جنگ بزرگ می پذیرم!

46712

شاخه ای تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته لبهای بسته
غم تو روی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از غم گسسته
آشنای درد خورشیدش سرد تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده اما حصارش پاییز سرد...