نوشته اصلی توسط
ehsan.32
[مهمان یا عضو عزیز شما قادر به مشاهده لینک ها قبل از ثبت نام نیستید. برای ثبت نام کلیک کنید]
یعنی فکر نمکنم کسی اینجور خاطره ای داشته باشه
رو ز اول مدارس بود فکرش رو کنید در مقطع اول ابتدایی. . شیفت ما ظهر بود منم که هم تو خودم بودم هم یه کمی عصبی نمیدونم چرا شاید به خاطر شروع مدارس بود، نیست ذوق داشتیم:)) هیچی دیگه با صدای ناظم سر صف واسادیم هنوز از جلو نظام از دهن ناظم بیرون نیومده بود یه پسره یه دست زد پشت شونم من عصبی برگشتم روز اول مدارس همون دقیقه اولی یه مشت خوابوندم تو دهنش ، یعنی یادم نمیره همون دندون وسطش شکست و کل صف مدرسه ریخت به هم ، مارو کشون کشون بردن تو دفتر ناظم ، یه صدای نخراشیده ای گفت کفش و جورابتو در بیار ، داشت سکتم میزد که پسره با دهن پرخون اومد و گفت : هرچی که بود بخشیدمش دردو به جون خریدمش من هنوزم صمیمی ام من عاشق قدیمی ام:)) (این یه تیکه رو حیفم اومد ننویسم ) هیچی دیگه همه چی به خیر خوبی از بغل گوشم رد شد .