ARTHUR MORGAN
2022/09/07, 18:57
50835
روویک (Ruvik) کودکی بهشدت باهوش، اما از لحاظ روانی بیثبات بود که فقط با خواهرش لورا، ارتباط نزدیکی داشت. روویک با پدر و مادرش صمیمی نبود و بهخصوص کینه خاصی نسبت به پدرش داشت.از همان کودکی، روویک در روانشناسی و زیستشناسی تخصص داشت و از مطالعه آناتومی انسان لذت میبرد. اما علیرغم علاقه عجیب روویک به آزمایشهای علمی، او از لحاظ روانی بهنظر سالم میآمد. دکتر جیمنز (Dr Jimenez) از آزمایشهای او باخبر شد (چون او خانواده ویکتوریانو را به خاطر کمکهای مالی سخاوتمندانهشان به بیمارستان روانی Beacon میشناخت) و این دو شروع به کار با هم کردند.
تا این که یک روز روویک و لورا (Laura) در یک انبار نگهداری علوفه در حال بازی کردن بودند که بعضی از روستاییهای محلی برای انتقام گرفتن از والدین روویک، این انبار را آتش زدند. لورا توانست با هل دادن روویک از پنجرهای کوچک، او را از انبار خارج کند اما متاسفانه خودش در این آتشسوزی مرد. روویک که حالا شدیداً دچار سوختگی شده بود و به خاطر مرگ تنها شخص مهم زندگیاش آسیب روحی دیده بود، توسط پدرش در زیرزمین عمارت خانوادگی زندانی شد. به مادر او هم اینطور تلقین شد که هر دو بچه او در آتش مردند.
با بزرگتر شدن روویک، آزمایشهای او عجیبتر و ظالمانهتر شد و دیوانگی او نیز شدیرتر شد. روویک از هر نوع عمل جراحی برای بازسازی پوستش سر باز میزد تا یادش بماند چه بلایی به سرش آمده است. در نهایت، او از زیرزمین خارج شد و والدین خود را در اتاقشان کشت و بعد از آن هم ثروت خانوادگی ویکتوریانو را تصاحب کرد.روویک به آزمایشهای خودش ادامه داد؛ اما زمانی که متوجه شد دکتر جیمنز کارهای او را با نام خودش منتشر میکند و به روویک اشارهای نمیکند، بسیار عصبانی شد. با تیره و تار شدن رابطه بین این دو و منحرفتر شدن ذهن روویک، در نهایت دکتر جیمنز به کمک یک گروه دیگر حلمهای غافلگریانه به روویک انجام داد.
50836
این گروه - موبیوس - روی روویک آزمایشهایی انجام دادند و حتی بدن او را از مغز زندهاش جدا کردند و آن را به عنوان میزبان مرکزی درون ماشین روویک به نام استم (STEM) قرار دادند. بعد از آن، روویک با استفاده از خاطراتش، شروع به دستکاری و بازسازی دنیای استم کرد. او همینطور به دنبال راهی برای فرار کردن از جهنمی بود که خودش ساخته بود و این راه خروج را در یکی از بیماران جیمنز به نام لزلی ویترز (Leslie Withers) پیدا کرد.
الگوهای ذهنی لزلی با با الگوهای ذهنی روویک هماهنگ میشدند، پس روویک برای کشاندن لزلی به درون استم و تصاحب ذهن او برای فرار نقشه چید. اما اینکه آیا او توانست این کار را انجام دهد یا نه، در هالهای از ابهام است. قرار گرفتن لزلی در کیف حمل جسد و توهمات سباستین کاستیانوس (Sebastian Castellano) از قدم گذاشتن لزلی به بیرون از بیمارستان در پایان بازی، چیزهایی هستند که در بازی به ما نشان داده میشوند.
در تمام طول بازی، روویک درون استم قرار دارد و در نتیجه، نیازی به غذا خوردن و خوابیدن ندارد. در واقع چون او شکل فیزیکی ندارد، بنابراین نیازهای فیزیکی واقعی هم ندارد. قبل از اینکه او درون استم قرار بگیرد، به جراحی برای ترمیم زخمهای ناشی از سوختگی خود نیاز داشت، اما اینطور که در بازی اشاره شده، از سر کینه این عملها را رد کرد.
50837
از لحاظ عاطفی، روویک به حمایت عاطفی بیشتری از والدین خودش نیاز داشت. پدر او مردی شدیدا بیخیال بود و کاملاً با او ظالمانه رفتار میکرد. در هیچ کجای بازی هم به وجود رابطه نزدیک بین روویک و مادرش اشارهای نشده است. به نظر میرسید روویک فقط با خواهر بزرگش - که به طرز وحشتناکی در کودکی مرد - ارتباط صمیمی داشت. روویک استم را برای این ساخته بود که با لورا ارتباط برقرار کند، چرا که میخواست از طریق خاطراتش او را برگرداند.
با این که روویک تعامل یا علاقه زیادی با دنیای بیرون نداشت (به غیر از فراری که انجام داده بود)، اما آدمهای زیادی خانواده او را میشناختند. خانواده ویکتوریانو ثروتمند بودند و زمینهای زیادی را خریداری کرده بودند. در نتیجه بسیاری از روستاییهای عصبانی، یکی از انبارهای آنها را آتش زدند که باعث مرگ لورا شد. اما جدا از این اتفاق، روویک بسیار جامعهستیز بود و در زمان بودن در استم، به هر کس که در دنیای او قدم میگذاشت، حمله میکرد.
در ابتدا روویک خودش را به شکل یک هیولا میدید و فکر میکرد که آزمایشاتش «چندشآور» هستند. احتمالاً زمانی که لورا زنده بود، روویک، کودکیِ شادتر و بیدغدغهتری داشت. اما بعد از مرگ لورا، بیشتر و بیشتر در باتلاق دیوانگی افتاد و همانطور که دکتر جیمنز در یک یادداشت بهجا میگذارد، او را "یک قاتل سریالی با ظاهر یک دانشمند" معرفی میکند. در پایان کار، روویک دیگر باور نداشت که کارهایش اشتباه هستند؛ او حالا عقیده داشت که تمام کسانی که کشته، ارزش مردن در راه "انجام آزمایشاتش" را داشتند.
Unit 5: Research: The Evil Within character analysis (فقط کاربران عضو قادر به مشاهده لینکها هستند.)
روویک (Ruvik) کودکی بهشدت باهوش، اما از لحاظ روانی بیثبات بود که فقط با خواهرش لورا، ارتباط نزدیکی داشت. روویک با پدر و مادرش صمیمی نبود و بهخصوص کینه خاصی نسبت به پدرش داشت.از همان کودکی، روویک در روانشناسی و زیستشناسی تخصص داشت و از مطالعه آناتومی انسان لذت میبرد. اما علیرغم علاقه عجیب روویک به آزمایشهای علمی، او از لحاظ روانی بهنظر سالم میآمد. دکتر جیمنز (Dr Jimenez) از آزمایشهای او باخبر شد (چون او خانواده ویکتوریانو را به خاطر کمکهای مالی سخاوتمندانهشان به بیمارستان روانی Beacon میشناخت) و این دو شروع به کار با هم کردند.
تا این که یک روز روویک و لورا (Laura) در یک انبار نگهداری علوفه در حال بازی کردن بودند که بعضی از روستاییهای محلی برای انتقام گرفتن از والدین روویک، این انبار را آتش زدند. لورا توانست با هل دادن روویک از پنجرهای کوچک، او را از انبار خارج کند اما متاسفانه خودش در این آتشسوزی مرد. روویک که حالا شدیداً دچار سوختگی شده بود و به خاطر مرگ تنها شخص مهم زندگیاش آسیب روحی دیده بود، توسط پدرش در زیرزمین عمارت خانوادگی زندانی شد. به مادر او هم اینطور تلقین شد که هر دو بچه او در آتش مردند.
با بزرگتر شدن روویک، آزمایشهای او عجیبتر و ظالمانهتر شد و دیوانگی او نیز شدیرتر شد. روویک از هر نوع عمل جراحی برای بازسازی پوستش سر باز میزد تا یادش بماند چه بلایی به سرش آمده است. در نهایت، او از زیرزمین خارج شد و والدین خود را در اتاقشان کشت و بعد از آن هم ثروت خانوادگی ویکتوریانو را تصاحب کرد.روویک به آزمایشهای خودش ادامه داد؛ اما زمانی که متوجه شد دکتر جیمنز کارهای او را با نام خودش منتشر میکند و به روویک اشارهای نمیکند، بسیار عصبانی شد. با تیره و تار شدن رابطه بین این دو و منحرفتر شدن ذهن روویک، در نهایت دکتر جیمنز به کمک یک گروه دیگر حلمهای غافلگریانه به روویک انجام داد.
50836
این گروه - موبیوس - روی روویک آزمایشهایی انجام دادند و حتی بدن او را از مغز زندهاش جدا کردند و آن را به عنوان میزبان مرکزی درون ماشین روویک به نام استم (STEM) قرار دادند. بعد از آن، روویک با استفاده از خاطراتش، شروع به دستکاری و بازسازی دنیای استم کرد. او همینطور به دنبال راهی برای فرار کردن از جهنمی بود که خودش ساخته بود و این راه خروج را در یکی از بیماران جیمنز به نام لزلی ویترز (Leslie Withers) پیدا کرد.
الگوهای ذهنی لزلی با با الگوهای ذهنی روویک هماهنگ میشدند، پس روویک برای کشاندن لزلی به درون استم و تصاحب ذهن او برای فرار نقشه چید. اما اینکه آیا او توانست این کار را انجام دهد یا نه، در هالهای از ابهام است. قرار گرفتن لزلی در کیف حمل جسد و توهمات سباستین کاستیانوس (Sebastian Castellano) از قدم گذاشتن لزلی به بیرون از بیمارستان در پایان بازی، چیزهایی هستند که در بازی به ما نشان داده میشوند.
در تمام طول بازی، روویک درون استم قرار دارد و در نتیجه، نیازی به غذا خوردن و خوابیدن ندارد. در واقع چون او شکل فیزیکی ندارد، بنابراین نیازهای فیزیکی واقعی هم ندارد. قبل از اینکه او درون استم قرار بگیرد، به جراحی برای ترمیم زخمهای ناشی از سوختگی خود نیاز داشت، اما اینطور که در بازی اشاره شده، از سر کینه این عملها را رد کرد.
50837
از لحاظ عاطفی، روویک به حمایت عاطفی بیشتری از والدین خودش نیاز داشت. پدر او مردی شدیدا بیخیال بود و کاملاً با او ظالمانه رفتار میکرد. در هیچ کجای بازی هم به وجود رابطه نزدیک بین روویک و مادرش اشارهای نشده است. به نظر میرسید روویک فقط با خواهر بزرگش - که به طرز وحشتناکی در کودکی مرد - ارتباط صمیمی داشت. روویک استم را برای این ساخته بود که با لورا ارتباط برقرار کند، چرا که میخواست از طریق خاطراتش او را برگرداند.
با این که روویک تعامل یا علاقه زیادی با دنیای بیرون نداشت (به غیر از فراری که انجام داده بود)، اما آدمهای زیادی خانواده او را میشناختند. خانواده ویکتوریانو ثروتمند بودند و زمینهای زیادی را خریداری کرده بودند. در نتیجه بسیاری از روستاییهای عصبانی، یکی از انبارهای آنها را آتش زدند که باعث مرگ لورا شد. اما جدا از این اتفاق، روویک بسیار جامعهستیز بود و در زمان بودن در استم، به هر کس که در دنیای او قدم میگذاشت، حمله میکرد.
در ابتدا روویک خودش را به شکل یک هیولا میدید و فکر میکرد که آزمایشاتش «چندشآور» هستند. احتمالاً زمانی که لورا زنده بود، روویک، کودکیِ شادتر و بیدغدغهتری داشت. اما بعد از مرگ لورا، بیشتر و بیشتر در باتلاق دیوانگی افتاد و همانطور که دکتر جیمنز در یک یادداشت بهجا میگذارد، او را "یک قاتل سریالی با ظاهر یک دانشمند" معرفی میکند. در پایان کار، روویک دیگر باور نداشت که کارهایش اشتباه هستند؛ او حالا عقیده داشت که تمام کسانی که کشته، ارزش مردن در راه "انجام آزمایشاتش" را داشتند.
Unit 5: Research: The Evil Within character analysis (فقط کاربران عضو قادر به مشاهده لینکها هستند.)